من لیلا فروهر هستم ، دنبال کودک گمشده ای می گردم که منم ! عجیبه با این همه عکسی که در آلبوم خانوادگی ام هست این کودک گمشده رو نمیتونم پیدا کنم. بچگی ام یادم نیست، بازی با بچه های هم سن وسال خودم یادم نیست. بازی با آدم های بزرگ فقط یادمه...بازی هایی که هیچ وقت واقعی نبود در رویا بود انگار در رویای درهم با تئاتر با سینما...
خانه ی کودکی ام در اصفهان بود. مامان و بابام هر وقت دعوا و جر و بحث می کردند، فکر می کردم دارن تئاتر بازی می کنند...هر وقت هم توی تئاتر روی صحنه می دیدمشون ، می گفتم نکنه بینشون دعواست؟ می دونستم حاصل عشقی هستم که در تئاتر پیدا شده...عشقی که تئاتری بود حتما ، عمرش هم مثل تئاتر کوتاه بود، بی آنکه بدانم به راه پدر و مادرم رفتم ، پدرم بیشتر می خواست بخوانم.می گفت : دخترم بخوان ، فقط بخوان. آدم با بازیگری به جایی نمی رسه ! منو ببین از هر 10 تا فیلم در 9 تای اونها بازی می کنم اما در قبالش چه دارم ؟
اما خوانندگی هم برای من مثل سینما ، یه جور بازی شده بود...می خوندم بدون اینکه بدونم چی می خونم؟
5 ساله بودم که خوندم...وقتی که انقلاب شدم تقریبا 5 سال بود که به طور حرفه ای خوانندگی می کردم...پدرم قراردادی رو منعقد کردند با آقای محمود قربانی که با آهنگهای جدیدی که می خونم ، به روی صحنه برم...
تقریبا بعد از اینکه خواننده شدم ، دیگه به دبیرستان نرفتم! نه اینکه خودم بخوام ،مدیر دبیرستان گفت : نمیتونی هم خواننده باشی هم سر کلاس درس بشینی...به خاطر همین مجبور شدم به دبیرستان شبانه برم و درسم رو ادامه بدم...مدرسه برام به صحنه بدل شد و خوندن نوعی آموختن...تازه فهمیده بودم وقتی در مصاحبه هام ازم می پرسن : اسم اولین آهنگی که خوندی چیه؟ باید بگم :آهنگ " دلم تنگه " از ساخته های آقای پرویز مقصدی و شعر زیبای آقای اردلان سرفراز.
تازه داشتم از معنی ترانه هام سر در می آوردم که انقلاب شد...سروکارم افتاد به بازجویی ؛ به باز خواستهای تمام نشدنی به خاطر گناههای نکرده ؛ به پاسخ های تکراری برای صدها سوال تکراری...
از بس نام خود رو نوشته بودم واقعا باورم شد بود که " لیلا " بودن یک نوع گناه کبیره است!
به این ترتیب نوجوانی ام هم دنبال کودکی ام گم شد...
با خواندن ، سرپوشی می گذارم بر غصه های نسلی که هم قصه ی من است؛ و مردمانی که چون خانواده ی من ، به کوچی ناگزیر تن داده است. اما هنوز که هنوزه هر وقت روی صحنه میرم درست مثل اولین باری که روی صحنه رفتم ، پاهام شروع می کنه به لرزیدن...اما به تجربه آموخته ام همیشه یه نیرویی هست که باعث میشه از پا نیفتم و تا به آخر ادامه بدم :
« نیروی گرما بخش شما »
« سپاس شما را که مردم خوب مایید ، دارنده ی من و نگهدارنده ی من هستید ، نیروی زانوهای من هستید ، از روز اولی که به روی صحنه اومدم تا هم اکنون که در حضورتون سر فرود میارم... »
« برای تکستاره موزیک پاپ ایران از خداوند متعال آرزوی موفقیت روز افزون در کارها و زندگی را خواستاریم . » |